زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در بازگشت به کربلا
سلام ای نازنین آلالههای سرخ زهرایی که بشکفتید روی نیزهها در اوج زیبایی سلام ای یوسف بیپیرهن! ای بحر لب تشنه! سلام ای آفتاب منخسف! ای ماه صحرایی! زجا برخیز، ای اشکم نثار حنجر خشکت! که از بهر تو آب آوردهام با چشم دریایی اگر چه قامتم خم گشت از کوه فراق تو خدا داند شکستم پشت دشمن را به تنهایی سر تو قطعنامه خواند و من تکبیر میگفتم که بر بیدادگر طشت طلا شد طشت رسوایی اگر از شام میپرسی زننگ شامیان این بس که با سنگ جفا کردند از مهمان پذیرایی چنان داغ تو آبم کرده و از پا درافکـنده که ممکن نیست جز با چشم تو زینب را تماشایی به لطف و رأفتت نازم که در ویران سرا یک شب سر پاک تو شد بر ما چراغ گردهم آیی خـدا دادِ دل ما را ز اهـل شـام بـسـتـانـد که بهر کف زدن کردند دور ما صف آرایی گرفتم پیکرت را چون به روی دست در مقتل گریبان چاک زد ازاین شکیبایی، شکیبایی قبول حضرتت افتد که همچون ابر باران زا به یاد حلق خشکت چشم میثم گشته دریایی |